خاطرم دریای پرغوغاست
یاد او چون سکه ای سیمین رها بر آب این دریاست
خاطر دریا پریشان است
سینه دریا پر از تشویش توفان است
نه بر این دریا سکوتی
نه به ساحل ها چراغ رهنمونی
دست من در موج و چشمم سوی ساحل هاست
قلب من منزلگه دلهاست
کی براید از افق شمع بلند آفتابم
تا که یادی یادگاری را بیابم ؟
آه
هر طرف موج است و گرداب است یا غرقاب
سکه سیمین فروتر می رود در آب